پدیده شاغلان بیکار؛ چگونه در محل کار مطلقا هیچ کاری انجام ندهیم؟

 

از شرکت‌های بزرگ با کارمندان مورد غفلت قرار گرفته تا کارکنان حقوق بگیر که همکاران خود را وادار به انجام تمام کار‌هایشان می‌کنند به نظر می‌رسد مشکلی در دفتر کار وجود دارد و هیچ کس نمی‌داند چگونه آن را برطرف کند.

داستان کارمندانی که سال‌ها در محل کار مخفی می‌شوند یادآور مورد “شوییچی یوکویی” سرجوخه ارتش امپراتوری ژاپن است که پس از جنگ جهانی دوم نزدیک به سه دهه در جنگل‌های مجمع الجزایر ماریانا گوام زندگی کرده بود و از پایان جنگ خبر نداشت و کماکان در پُست خود باقی مانده بود.

چند شکارچی محلی او را در ژانویه ۱۹۷۲ (پس از ۲۸ سال کنترل آمریکا بر جزایر گوآم) در سن ۵۶ سالگی پیدا کردند. او از تسلیم شدن خودداری ورزید تا زمانی که دستور مستقیمی از یک افسر مافوق دریافت کرد. یوکویی به اعماق جنگل رفته بود و در کنار وزغ‌ها، جوندگان و مار‌ها زنده ماند و تلاش کرده بود که مورد توجه قرار نگیرد. نقشه او یعنی مقاومت سرسختانه انفرادی جواب داد: هیچ کس نتوانست سرجوخه یوکویی را پیدا کند.

سربازان جنگ‌های شرکت‌های امروزی یا همان کارمندان اداری نیز همانند یوکویی سال‌ها توانسته‌اند خود را پنهان کنند و عدم فعالیتشان را در جنگل‌های محل کارشان مخفی نمایند. “امیلی استوارت” روزنامه‌نگار این کارمندان تنبل را “شاغلان بیکار” توصیف کرده است. در اسپانیا نمونه‌های افراطی این پدیده در سالیان اخیر مشاهده شده؛ مانند مورد “کارلس رسیو” کارمند دولتی والنسیا رکورددار جهانی در هنر پرش از محل کار! که یک دهه تمام به دفتر کارش رفت و هر روز صبح را به عصر رساند و هرگز کاری را تکمیل نکرد.

از نظر استوارت متداول شدن کار از راه دور بعد از پاندمی کووید، اتوماسیون (خودکاری شدن کارها)، برون‌سپاری کار و اختلال سازمانی این عوامل را با یکدیگر ترکیب کرده و باعث ایجاد دسته تازه‌ای از سرجوخه یوکویی‌ها شده است. این مقاومت‌کنندگان منفعل و غایبان حرفه‌ای همیشه وجود داشته‌اند، اما اکنون شاید بیش از هر زمان دیگری رایج شده‌اند. اکثر آنان کار خود را پاره وقت کار آغاز کردند، اما با گذشت سالیان متمادی، استراتژی تنبلی و فریب‌دهی خود را به حدی تکمیل کرده‌اند که یک حضور کاملا غائب محسوب می‌شوند: آنان سرکار حاضر می‌شوند، اما هیچ کاری انجام نمی‌دهند.

پدیده شاغلان بیکار؛ چگونه در محل کار مطلقا هیچ کاری انجام ندهیم؟

“آلیسون گرین” نویسنده کتاب “راهنمای خنده‌دار کارمندان اداری” وجود کارمندان بیکار را به همان اندازه که معمول است نگران‌کننده می‌داند. او می‌گوید در اکثر محیط‌های کاری حجم کار به طور ناکارآمد، نابرابر و غیرمنطقی توزیع می‌شود و در این باره می‌افزاید: “متعهدترین و باانگیزه‌ترین افراد، بخش عمده‌ای از وظایف مهم را بر عهده می‌گیرند؛ اکثریت، بی‌صدا طوفان را پشت سر می‌گذارند و سعی می‌کنند تا حد امکان کار کمتری انجام دهند و آخرین گروه افرادی هستند که اصلا کاری انجام نمی‌دهند”.

“کریستین اس” دانشمند رایانه ۴۳ ساله اهل بارسلونا اعتراف می‌کند که به گروه سوم تعلق دارد. کریستین مانند سایر افرادی که برای تهیه گزارش با آنان صحبت شده، پذیرفت که به شرط ناشناس ماندن مصاحبه کند. او در ابتدا گفت که بیش از چهار سال است که در محل کارش “وقت تلف می‌کند” و در دفتر حاضر شده است بدون این که کمک قابل توجهی به شرکت اش ارائه دهد.

او می‌گوید: “می‌توانید این طور بیان کنید: من حقوق می‌گیرم و خرج می‌کنم. دست کم ۴۰ ساعت در هفته در دفتر کار می‌کنم، اما از زمانی که چند ماه پیش از پاندمی کووید طراحی مجدد سرور‌های داخلی خود را تکمیل کردم، کاری نداشته‌ام”.

مدت کوتاهی پس از آن شرکتی که کریستین در آن کار می‌کند توسط یک شرکت دیگر خریداری شد و مالکان جدید تصمیم گرفتند پشتیبانی فناوری اطلاعات را برون سپاری کنند. او می‌گوید: “من در فهرست حقوق و دستمزد نگه داشته شدم تا مسئولیت هماهنگی و نظارت بر این سرویس برون سپاری شده را بر عهده بگیرم، اما واقعیت آن است که چیزی برای نظارت یا هماهنگی وجود ندارد و افرادی که ظاهراً نظارت می‌کردند هرگز با من تماس نمی‌گیرند و به نظر می‌رسد روسای من نیز از وجودم اطلاعی ندارند”.

کریستین به محض شروع این دوره بیکاری شاغل به راحتی با عدم فعالیت خود دستمزد خوبی دریافت کرد. او خیلی زود عادت کرد که به سر کار برود، اول صبح حساب ایمیل شرکتی خود را باز کند و سپس بقیه روز را مطلقا هیچ کاری انجام ندهد. او می‌گوید: “در اکتبر ۲۰۲۰ وقتی به من دستور داده شد که پس از یک دوره انتقال اختیاری، دوباره به دفتر ملحق شوم، فکر کردم به محض این که آنان متوجه شدند که کار خاصی برای انجام دادن ندارم تقریبا بلافاصله اخراج خواهم شد”.

آنان مرا فراموش کردند

با این وجود، کریستین در فهرست دریافت‌کنندگان حقوق باقی ماند. به او دفتری “در دخمه‌های شرکت” اختصاص داده شد، طبقه زیرزمین؛ جایی که “در محاصره دفاتر خالی” است و نزدیک‌ترین همکارانش حدود ۲۰ متر دورتر از او هستند. او آنجا را قلعه خودساخته یا “ویلای تنهایی” خود می‌داند. کریستین می‌گوید که بخش عمده وقت خود را صرف سیگار کشیدن، راه رفتن، نوشیدن قهوه، تماشای فیلم و سریال، گوش دادن به موسیقی و حتی پنهان شدن یا چرت زدن در دستشویی می‌کند.

کریستین امید‌های واهی ندارد: او می‌داند که دیر یا زود “پیدا خواهد شد”. او می‌افزاید: “به هر حال شرکت و به ویژه افرادی که از لحاظ نظری سرپرست مستقیم من هستند، به اندازه من مقصر می‌باشند”. او به کار نکردن خود در محل کار افتخار نمی‌کند بلکه آن را بیش از همه ناشی از بی کفایتی مالکان جدید شرکت می‌داند. او احساس می‌کند “در گوشه ای” افتاده، اما اعتراف می‌کند که وضعیتش نتیجه هیچ نوع بدرفتاری‌ای نیست. او می‌گوید: “آنان مرا به سادگی فراموش کرده اند و من با بی انگیزگی به این وضعیت دامن زده ام”.

کریستین در طول مدتی که او در محل کار حضور نداشته با طلاق دست و پنجه نرم کرده است و  از حملات ناشی از اضطراب رنج می‌برد.  او می‌گوید: “انجام ندادن هیج کاری عوارض خاص خود را دارد”. علیرغم این مشکلات، تمایلی به گرفتن مرخصی استعلاجی ندارد چیزی که با توجه به شرایطش کاملا قابل درک می‌باشد. او نوعی وابستگی خرافی به دفترش پیدا کرده که آن را “صندلی راحتی کوچک” می‌نامد. در آنجا احساس “محافظت” می‌کند. در حالی که به شغل دیگری فکر می‌کند احساس می‌کند که نمی‌تواند خود را با یک محیط جدید شرکتی وفق دهد. او به زندگی‌ای که خود آن را “پوچ” و “توخالی” می‌نامد عادت کرده است.

“دنیل ام” ۵۹ ساله که در سطح و جایگاه مدیریت میانی در یک شرکت ارتباطات در مادرید قرار دارد و از سال ۱۹۹۳ میلادی در آنجا مشغول به کار بوده، با وضعیت مشابهی مواجه است. دنیل در نتیجه یک پیمان نانوشته به یک کارمند بیکار تبدیل شد. او می‌گوید:”چند سال پیش من در فهرست افراد منتظر ترفیع رتبه قرار داشتم، اما شرکت در نهایت یک تازه وارد را انتخاب کرد که به تازگی آموزش را با من تمام کرده بود”. چند ماه پس از آن رئیس جدید شرکت به دنیل گفته بود که یا باید به بخش دیگری انتقال یابد و یا اخراج شود. دنیل می‌گوید: “مدیر منابع انسانی به من گفت که امکان اخراج وجود ندارد زیاد من از سنوات و حقوقی استفاده کرده بودم که اجازه این کار را نمی‌داد و شرکت آمادگی پذیرش استعفایم را نیز نداشت”.

بدین ترتیب دوره طولانی‌ای آغاز شد که دنیل از آن تحت عنوان “اقامت در آبگرم” یاد می‌کند. او می‌گوید: “من از این که در شرکتی که کار‌های زیادی برای انجام دادن وجود دارد ولی هیچ کس نمی‌خواهد از دانش و تجربه‌ام استفاده کند وحشت دارم، اما روالم بسیار خوشایند است. من در دفترم تلویزیون دارم. می‌توانم ساعات بیکاری خود را صرف خواندن صفحات ورزشی روزنامه کنم و هنوز هم همکاران قدیمی در اینجا کار می‌کنند که می‌توانم با آنان گپ بزنم یا صبحانه بخورم و شاید حتی یک چای ظهرگاهی را با آنان بنوشم”.

دنیل وضعیت خود را به ساختار شرکت و “فقدان صداقت و عقل سلیم” از طرف مافوقش نسبت می‌دهد. او می‌گوید که آنان باید او را اخراج کنند یا در منصب و موقعیت دیگری قرار دهند. دنیل هیچ قصدی برای کاوش در افق‌های حرفه‌ای جدید ندارد. او می‌گوید: “من حاضر نیستم آن چه را که برای آن کار کرده‌ام از دست بدهم. من حقوقی دارم و از آن دفاع خواهم کرد. بدون دریافت یک چک با رقم خوب در جیبم اینجا را ترک نمی‌کنم”

عجیب‌تر از آن مورد “کلارا جی” و “کارلوس ام” است که در ۳۶ و ۴۱ سالگی مسئول بخش بازاریابی استراتژیک “فانتوم” در یک شرکت مالی هستند جایی بیش از دو سال است هیچ کاری برای انجام ندارند. کلارا به شوخی می‌گوید: “گویی در یک داروخانه مخفی کار می‌کنیم که دیگر هیچ کس به آنجا نمی‌رود شاید به این دلیل که به کوچه‌ای تاریک و خلوت منتقل شده‌ایم”.

این وضعیت چگونه به وجود آمد؟ کارلوس می‌گوید: “به تدریج رخ داد. مانند زمانی که قورباغه‌ای را در یک قابلمه آب گرم می‌گذارند و به آرامی می‌جوشد تا بمیرد”. کلارا و کارلوس زمانی که پس از پاندمی کووید به دفتر کار بازگشتند متوجه شدند که مدیریت اصلاح شده شرکتشان واقعا به بخش بازاریابی استراتژیک نیاز ندارد بلکه می‌خواهد آن را حفظ کند، زیرا اعتبار شرکت پوچ است.

بنابراین، شرکت صرفا آنان را به طور غیررسمی تشویق کرد که به بخش ذخیره منابع و نیرو بروند. به عبارت دیگر، در دسترس باقی بماند، اما بدون جلب توجه بیش از حد.

از نظر “امیلی استوارت” این موارد را باید به عنوان نشانه‌ای از یک اختلال بزرگتر در ساختار‌های شرکتی امروزی تفسیر کرد. او می‌گوید:”شرکت‌ها تمایل دارند به شکلی پیچیده سازماندهی شوند و این وضعیت می‌تواند حفره‌ها و گوشه‌های تاریکی ایجاد کند که متخصصان بی‌انگیزه و بی وجدان در آن پنهان شوند. علف‌های هرز در باغ‌های بی توجهی رشد می‌کنند”.

آن چه که شاید از همه تکان دهنده‌تر باشد آن است که فقدان بهره‌وری در میان کسانی که تصمیم می‌گیرند هیچ کاری نکنند در برخی موارد کاملا با بی توجهی مواجه می‌شود. برای استوارت این بدان خاطر است که بسیاری از همکاران اش قوانین شرکت را به طور کامل دنبال می‌کنند و در نهایت درگیر فعالیت‌هایی می‌شوند که اضافی و نادرست است.

به عبارت دیگر، در میان شلوغی نیروی کار، حضور غایب تعدادی از افراد ممکن است مورد توجه قرار نگیرد. برخی از کسانی که کار می‌کنند به قدری کارشان را ضعیف یا  نادرست انجام می‌دهند که هیچ کس حتی متوجه تفاوت بین آنانی که کار می‌کنند با کسانی که کاری انجام نمی‌دهند نمی‌شود.

دنیل، افکار خود را در مورد این موضوع این گونه به صورت خلاصه بیان می‌کند: “وقتی در نهایت بازنشسته شدم به خانه می‌روم و دقیقا همان کار‌هایی را انجام خواهم داد که هم اکنون در اداره در حال انجام آن هستم”.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *