آیت الله علوی بروجردی: وقتی مردم به روحانیت نظر خوبی ندارند، آیا باید تک‌تک آن‌ها را بکشیم؟/ همه حق زندگی دارند، حتی کسانی که به خدا اعتقاد ندارند

 

آیت الله علوی بروجردی در دیدار با شیخ هادی محمد اللواتی العمانی به تشریح مشکلات اقتصادی و معیشتی جامعه ایران و اثر گذاری آن بر دین گریزی مردم پرداخته است.

متن سخنان آیت الله سید محمدجواد علوی بروجردی در دیدار شیخ هادی محمد اللواتی العمانی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

تأکید حضرت علی علیه‌السلام در عهدنامۀ مالک اشتر بر رعایت حقوق بشر

فقه اسلامی برای انسان حقوق و کرامت قائل است. وجود مقدس امیرالمؤمنین صلوات‌الله و سلامه علیه، در عهدنامۀ مالک اشتر، به مالک تصریح می‌فرمایند شما که به مصر می‌روید، مردم آنجا دو دسته‌اند: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، وَإِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ».

«نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ»، یعنی مثل شما مسلمان نیستند، اما مثل شما انسان هستند و صاحب حقوق‌اند. از نظر فقه شیعه، اگر کسی مسلمان نباشد، این‌طور نیست که در جامعۀ اسلامی و در جوامع غیراسلامی، هیچ حقوقی نداشته باشد. فقه همان طور که برای انسان مسلمان حقوق و کرامتی قائل است، برای افراد غیرمسلمان هم همین کرامت را قائل است. حضرت رسول صلوات‌الله و سلامه علیه پس از مهاجرت به مدینه، با دو قبیلۀ یهودی بنی‌نضیر و بنی‌قریظه که در مدینه بودند، مراوده و رفاقت داشتند؛ تا زمانی که آن‌ها مقابل پیغمبر ایستادند و جنگیدند. در چنین موقعیتی، هر انسانی از خود دفاع می‌کند؛ هر کس که باشد و پیرو هر عقیده‌ای که باشد. این مسئله‌ای جداست. پیامبر همچنین مسیحیانی را که خدمت ایشان می‌آمدند، تکریم می‌کردند.

صبر ائمۀ اطهار علیهم‌السلام در بحث و گفت‌ وگو با مخالفانشان

فراتر از همۀ این‌ها، ابن‌ابی‌ العوجاء، در اصطلاح امروزی، ماتریالیسم بود. او محضر امام صادق علیه‌السلام می‌رسید و تمام بحث‌های خداشناسی و رسالت را انکار می‌کرد و از حضرت سؤال می‌‌پرسید. امام صادق علیه‌السلام نه‌تنها با او تندی یا بی‌احترامی نمی‌کردند، بلکه با کمال حوصله حرف‌هایش را می‌شنیدند و پاسخ می‌دادند. حتی یک بار ابن‌ ابی‌العوجاء با هُشام‌ بن‌ حکم، که از شاگردان امام صادق بود و در علم کلام تبحر بسیاری داشت، شروع به بحث کرد و معمولاً در بحث‌ها سماجت نشان می‌داد. هشام عصبانی شد. ابن‌ ابی‌ العوجاء به او گفت: «من با استاد تو امام صادق ساعت‌ها جر و بحث می‌کنم، اما از ایشان یک بار عصبانیت ندیدم!» در طول تاریخ شیعه تا به امروز، رفتار مراجع و بزرگان این‌گونه بوده است و این خصوصیات ائمه در رفتارشان نمود دارد.

مروادۀ علمای شیعه با پیروان سایر ادیان

علمای شیعه مانند شیخ طوسی و شیخ مفید در بغداد با سنّی‌ها محشور بودند. همچنین با مردم مسیحی و یهودی معاشرت داشتند. حتی در ایران، از قدیم تا به امروز، علمای شیعه با زرتشتیان هم‌نشین بوده‌اند. مرحوم آیت‌الله سید محمدرضا شیرازی امام جمعۀ کرمان بود. معروف است وقتی که ایشان از دنیا رفت، تعداد جمعیت زرتشتی که در تشییع جنازه‌اش شرکت کردند، بیشتر از افراد مسلمان بود؛ چون حرفش این بود که ما باید حقوق همه را حفظ کنیم و نباید بگوییم چون فلان کس زرتشتی است، حقی ندارد و حقوقش را ضایع کنیم.

ارامنه یک گروه مسیحی ایرانی هستند. زمانی که عثمانی‌ها به آن‌ها فشار می‌آوردند و آن‌ها را می‌کشتند، همان طور که شیعه‌کُشی می‌کردند، این ارامنه به ایران پناه آوردند. ایرانی‌ها و علمای شیعه با آغوش باز از این ارامنه استقبال کردند. ما باید با همۀ انسان‌ها مراوده داشته باشیم.

عشق و ارادت یهودیان بروجرد به مرحوم آیت‌الله بروجردی

مرحوم آیت‌الله بروجردی مدت 15 سال مرجعیت عام دنیای شیعه و مدت 17 سال در قم اقامت داشتند. پیش از آن، ایشان 34 سال در بروجرد اقامت داشتند. یعنی ایشان 10 سال برای تحصیل اصفهان بودند، سپس 10 سال به نجف مشرف شدند. بعد از آن به بروجرد آمدند. و زمانی که در قم مریض شدند، ایشان را به تهران بردند. چه در دورانی که در بروجرد بودند و چه در دورانی که در قم بودند، ما شاهد و ناظر روش و رفتار ایشان با دیگران بودیم. مثلاً در بروجرد، از قدیم تا کنون، یهودیان بسیاری زندگی کرده‌اند و می‌کنند. عده‌ای از آن‌ها به اسرائیل مهاجرت کردند، ولی بسیاری از آن‌ها هنوز هم در بروجرد هستند. رابطۀ یهودیان با مرحوم آیت‌الله بروجردی به گونه‌ای بود که وقتی ایشان از دنیا رفتند، این یهودیان برای ایشان مجلس برگزار کردند و بیشتر از مسلمان‌ها عزاداری می‌کردند. چون آیت‌الله بروجردی در مدتی که در آن شهر بودند، اگر برای رفع اختلافی که یک طرف ماجرا یهودی بود به ایشان رجوع می‌کردند، ایشان هیچ وقت حاضر نبودند حق یهودی، اگر ذی‌حق است، ضایع شود. این مطلب را همه می‌دانستند. ایشان حتی دربارۀ نحوۀ برخورد مسلمان‌ها با آن‌ها حساسیت داشتند.

شرکت مرحوم آیت‌الله بروجردی در تشییع‌ جنازۀ یهودیان

در میان محلۀ یهودی‌ها و قبرستان آن‌ها، محلۀ مسلمان‌نشین بوده است. وقتی یک یهودی از دنیا می‌رفت، برای تشییع جنازه‌اش باید از محلۀ مسلمان‌ها رد می‌شدند. معمولاً بچه‌های مسلمان‌ها جمع می‌شدند و به جنارۀ یهودی سنگ می‌زدند. مرحوم آیت‌الله بروجردی چندین بار در مسجد سلطانی بروجرد، که الان مسجد امام نام دارد، این مسئله را تذکر دادند و مردم را نهی کردند. اما مردم اعتنا نکردند. ایشان تصمیمی گرفتند و به یهودی‌ها اعلام کردند که از این به بعد اگر کسی از شما فوت شد، به من خبر بدهید. وقتی به ایشان خبر می‌دادند، ایشان به محلۀ یهودی‌ها می‌رفتند و جنازۀ یهودی از دنیا‌ رفته را با مشایعت‌کنندگان تا قبرستان همراهی می‌کردند. لذا بچه‌مسلمان‌ها به احترام آیت‌الله بروجردی دیگر به جنازه سنگ نمی‌ زدند. یهودی‌های بروجرد به ما می‌گفتند مرحوم آیت‌الله بروجردی قدس سره این‌قدر سال‌ها این کار را کردند تا این رسم سنگ‌پرانی از بین رفت وبه مردم آموختند که جنازۀ یهودی هم احترام دارد و ما حق نداریم به آن‌ها توهین کنیم.

روایت پزشک یهودی از رفتار محترمانۀ مرحوم آیت‌الله بروجردی با ایشان

مرحوم آیت‌الله بروجردی در ایامی که در بروجرد بودند، طبیبی یهودی به نام حکیم یوسف داشتند و هنگام کسالت، این حکیم برایشان طبابت می‌کرد. حتی وقتی آیت‌الله بروجردی به قم آمده بودند، گاهی حکیم یوسف برای دیدنشان به قم می‌آمد. آیت‌الله بروجردی هم او را در منزل خودشان نگه می‌داشتند و سر سفرۀ خودشان از او پذیرایی می‌کردند.

یکی از نوادگان حکیم یوسف، برای من نقل می‌کرد که حکیم یوسف بعد از فوت آیت‌الله بروجردی برای ایشان چنین تعریف کرده است که: «در بروجرد، بزرگان شهر و همۀ مردم وقتی مریض می‌شدند، من را برای طبابت به منازلشان می‌بردند. وقتی‌ می‌خواستم وارد منزل شوم، مخصوصاً روزهای بارانی (چون بروجرد سردسیر و بارندگی زیاد است) برای رفتن به خانۀ آن‌ها گرفتاری داشتیم. مردم می‌گفتند: حکیم صبر کن! روی فرش یک تکه پارچه می‌انداختند و می‌گفتند پایت را روی این پارچه بگذار و روی فرش نگذار! من مریض را معاینه می‌کردم. چای هم که برایم می‌آوردند، در حضور خودم می‌گفتند: این استکان حکیم را جدا بگذارید و آب بکشید! من سال‌ها، حدود 34 سال برای معالجۀ آیت‌الله بروجردی به منزلشان می‌رفتم؛ اما ایشان یک بار با من چنین رفتاری نکردند؛ حتی اگر روز بارانی بود. برایم چای می‌آوردند و کسی نمی‌گفت استکان حکیم را آب بکشید. هیچ وقت احساس نکردم که در منزل آقای بروجردی، با آن مسلمان‌هایی که در آن خانه هستند، تفاوتی دارم.» این نکته بسیار مهم و نشان‌دهندۀ احترام به کرامت انسانی است، آن هم از جانب کسی که مرجع است و فقه را می‌شناسد.

زرتشتی بااخلاصی که در ساخت مسجد اعظم سهیم شد!

آقای لرزاده مهندس و معمار مسجد اعظم بودند. ایشان می‌گفتند: «ما هنگام بناکردن مسجد اعظم، به آب نیاز پیدا کردیم؛ چون آب در قم کم بود، تصمیم گرفتیم چاه آبی بزنیم که از آن آب در مصارف مسجد استفاده کنیم.» لرزاده از معماران بسیار خبره بودند، یعنی می‌کوشیدند کارشان را اساسی و درست انجام دهند. این تلاش و اهمیت‌دادن به کار، سفارش آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. از حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم هم روایت شده که مؤمن وقتی کاری انجام می‌دهد، آن را محکم و اساسی انجام دهد. آقای لرزاده می‌گفتند: «برای چاه‌زدن تحقیق کردیم که کدام مؤسسه و چه کسانی هستند که این چاه آب را بهتر از دیگران می‌زنند و اصول را می‌دانند و با فنّش آشنا هستند. بنگاه آبیاری جمشید یگانگی و پسران را که دفترشان اول خیابان سعدی بود، به ما معرفی کردند. نزد آن‌ها رفتیم و موضوع را مطرح کردیم. آنجا فهمیدیم که این‌ها زرتشتی هستند. نگران شدیم که اگر الان در زمینی که آیت‌الله بروجردی برای ساخت مسجد وقف کرده‌اند، برای چاه‌ زدن داخل این مسجد از زرتشتی‌ها کمک بگیریم، حتماً به ما اعتراض می‌کنند. در واقع از یک طرف کار این‌ها اصولی و دقیق بود. از طرف دیگر هم محذور این معنا را داشتیم. خدمت آیت‌الله بروجردی رسیدم و موضوع را گفتم. ایشان گفتند چرا معطل کردید؟ بیایند و چاه را بزنند. زرتشتی هستند که باشند! ایشان اجازه دادند زرتشتی‌ها بیایند و داخل مسجد اعظم چاه بزنند. و چاه خوبی هم زدند. پس از اتمام کار، از آن‌ها صورت‌حساب خواستیم و از کارشان هم تعریف کردیم و خواستیم مخارج را بگویند. اما آن‌ها امروز و فردا می‌کردند. در نهایت یک روز خودم به دفترشان پیش خود جمشید یگانگی رفتم که آن وقت مدیرعامل آنجا بود. به او گفتم چرا صورت‌حساب نمی‌دهید؟ گفت من دلم می‌خواهد یک بار خدمت آیت‌الله بروجردی برسم و ایشان را ببینم و بعد صورت‌حساب بدهم. تا این را گفت، با خودم فکر کردم آیت‌الله بروجردی نمی‌پذیرند. نگران بودم که آیت‌الله بروجردی بگویند نه لازم نیست بیایند، این‌ها زرتشتی هستند. در قم خدمت آیت‌الله بروجردی رفتم و موضوع را گفتم. ایشان گفتند چرا او را با خودت نیاوردی‌‌؟ به او بگو بیاید. خوش‌حال شدم و به آقای یگانگی هم که گفتم، بسیار خوش‌حال شد. چند روز بعد با هم به منزل آیت‌‌الله بروجردی رفتیم. وارد شدیم، در اتاقی که آیت‌الله بروجردی جلوس کرده بودند، عده‌ای از علما و بزرگان هم بودند. مرحوم آیت‌الله بروجردی چهرۀ پُرهیبتی داشتند. هیبت ایشان آقای یگانگی را گرفت و با یک اشتیاقی به حالت دویدن به سمت آیت‌الله بروجردی رفت. ایشان نشسته بودند و نمی‌توانستند بلند شوند. آقای یگانگی روی زمین افتاد و صورت ایشان را در دست گرفت و محاسن و دست‌هایشان را بوسید. وقتی هم که نزد ایشان نشسته بود، دستان آیت‌الله بروجردی را گرفته بود و رها نمی‌کرد. وقتی آقای یگانگی رفت که صورت ایشان را ببوسد، آیت‌الله بروجردی نه صورت برگرداندند و نه چهره در هم کشیدند. با همان لبخند از او استقبال کردند و دست خود را هم که این زرتشتی گرفته بود، از دست او بیرون نکشیدند. ایشان به آقای یگانگی گفتند من از شما تشکر می‌کنم. چاهی که در مسجد زدید، خیلی خوب بود و آب خوبی هم داده. برای ما زحمت کشیدید، اما چرا هزینه‌اش را به ما اعلام نمی‌کنید و صورت‌ حساب نمی‌دهید؟ آقای یگانگی به آیت‌الله بروجردی گفتند من آمده‌ام خدمت شما که تقاضایی کنم؛ اینجا برای خدا مسجد است. شما دارید آن را می‌سازید. به من اجازه می‌دهید به اندازۀ این چاه در ساختن این مسجد و معبد شما سهیم باشم؟ آیت‌الله بروجردی بلافاصله گفتند قبول می‌کنم. آیت‌الله بروجردی  به‌راحتی از افراد پول نمی‌گرفتند یا این کارها را سریع نمی‌پذیرفتند. بعضی‌ها که می‌خواستند به مسجد کمک کنند، اگر پولشان سهم امام بود، نمی‌پذیرفتند و می‌گفتند باید تبرع باشد. گاهی که پولی به ایشان می‌دادند، ایشان می‌گفتند باید در پاکت بگذارید و بدهید. شما به دست امام زمان پول می‌دهید. بسیار مقید به این نکات بودند. اما در ماجرای مسجد اعظم، تا این زرتشتی گفت من می‌خواهم شریک باشم، ایشان بلافاصله پذیرفتند. آقای یگانگی بسیار خوش‌حال شد و دست ایشان را دوباره بوسید.

بعد از این اتفاق، یکی از علمای حاضر در مجلس، به مرحوم آیت‌الله بروجردی  گفتند حالا که آقای یگانگی این‌طور به شما اظهار علاقه و ارادت می‌کند، از او بخواهید که مسلمان شود! تا این شخص این جمله را گفتند، مرحوم آیت‌الله بروجردی چهره‌شان قرمز شد (و معمولاً این قرمزی تا گوش ایشان هم می‌آمد) و درون خود فرو رفتند و سکوت کردند. رفتار آیت‌الله بروجردی از یاد آقای یگانگی برده بود که او در میان آن‌ها مسلمان نیست و خود را یکی از آن‌ها می‌دید. اما تا این مسئله مطرح شد، احساس بیگانگی در خودش پیدا کرد و درهم رفت. مرحوم آیت‌الله بروجردی چند دقیقه‌ای سکوت کردند که مبادا به آن عالِم از سر ناراحتی عتابی کنند. سپس بعد از مدتی تحمل ناراحتی، وقتی آرام شدند به نطق آمدند و به آن عالم فرمودند که من دعا می‌کنم خداوند اخلاص آقای یگانگی را به ما بدهد. یعنی این زرتشتی هم می‌تواند اخلاص داشته باشد و ما هم می‌توانیم اخلاص او را ببینیم. مجدد فضا با این جملۀ ایشان تغییر کرد و آقای یگانگی هم مانند چند دقیقۀ قبلش شد. سپس برای خداحافظی، مجدد خم شد و دستان مرحوم آیت‌الله بروجردی را بوسید. ایشان که به علت کهولت سن نمی‌توانستند به‌تنهایی بلند شوند، از پیشکار خود حاج احمد آقا کمک گرفتند و برخاستند و آقای یگانگی را تا درب اتاق بدرقه کردند. در حالی که برای علما چنین کاری نمی‌کردند. در واقع این کار را برای جبران کلام آن عالِم انجام دادند.» از عجایب هم این است که این چاه هنوز هم هست و آبش شیرین‌تر از آب سایر چاه‌های قم است و الان هم در مسجد و حرم از آن استفاده می‌کنیم.

پیروان سایر ادیان در مسئلۀ توحید، با مسلمانان هم‌عقیده‌اند

ما باید توجه به خدا و اخلاص پیروان سایر ادیان را هم به رسمیت بشناسیم. در عقیده، مسئلۀ توحید مطرح است. در توحید، آن‌ها هم مثل ما هستند و فقط در احکام باهم تفاوت داریم. پس آن‌ها برای خدا کار انجام می‌دهند و کارشان می‌تواند اخلاص داشته باشد. ما باید متوجه این موضوع باشیم. ماجرای این چاه هنوز هم ادامه دارد. سال‌ها بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی، زمانی که آیت‌الله سید محمدحسن طباطبایی متولی مسجد اعظم هم فوت شدند و نوادۀ ایشان، مرحوم آقا سید محمدصادق طباطبایی، این مسئولیت را به عهده گرفتند، در زمان ایشان چاه مشکل پیدا کرد و آب استخراج نمی‌شد. مجدد به دفتر آقای یگانگی رجوع کردند و آن‌ها پس از بررسی، بازسازی آن را به عهده گرفتند و آبدهی چاه مثل گذشته شد. اما آن‌ها هم صورت‌حساب نمی‌دادند. وقتی پیگیری کردند، متوجه شدند آقای یگانگی فوت کرده‌ است و پسر ایشان متصدی دفتر است. پسر آقای یگانگی گفته بودند پدرم در این پرونده نوشته است که این چاه را ما به مسجد آیت‌الله بروجردی  تقدیم کرده‌ایم و تا وقتی این بنگاه هست و تا وقتی شماها هستید، هر مشکلی که این چاه پیدا کند، موظفید آن را رایگان ترمیم کنید.

از ذکر این ماجرا می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که امروز شیعه در همۀ دنیا پراکنده است. از شمالی‌ترین شهر در نروژ تا جنوبی‌ترین شهر در نیوزلند، شیعیان حضور دارند. دلیل آن هم همین رفتارهاست. در ماه رمضان، از ما دربارۀ روزه‌گرفتن استفتا می‌کنند. شیعیان در همۀ دنیا پراکنده‌اند و در میان پیروان سایر ادیان مانند مسیحیان و یهودیان یا سایر مردمی که اصلاً دین ندارند، زندگی می‌کنند.

افزایش مهاجرت از کشور‌های شیعه‌نشین

متأسفانه مهاجرت از کشورهای شیعه‌نشین بسیار زیاد است، مخصوصاً از ایران و عراق و هند و پاکستان. از ایران حدود هفت میلیون مهاجر در کشورهای دیگر داریم. این شیعیان همه‌ جا پراکنده‌اند و در هر کشوری که زندگی می‌کنند، موظف‌اند قوانین حاکم بر آن کشور را رعایت کنند. در واقع ما فتوا می‌دهیم و تأکید می‌کنیم که وظیفه دارند آن قوانین را رعایت کنند. گاهی اوقات بعضی از عوام شیعه می‌گویند: «ما اجازه داریم به فروشگاه‌های آن‌ها دستبرد بزنیم یا حقی از آن‌ها ضایع کنیم!» خیر! ما چنین حقی نداریم. ما طبق قانون آن‌ها از حقوق مدنی برخورداریم و باید به قوانینشان احترام بگذاریم. آن‌ها هم باید همان حقی را که برای شهروندان خود قائل‌اند، برای این‌ها قائل باشند. مرجعیت شیعه هم موظف است که این حقوق را برای شیعه در سرتاسر دنیا با هر ارتباطی تأمین کند.

حفظ حرمت اموال بهائیان توسط آیت‌الله بروجردی

بهایی‌ها دین و مذهب ندارند و گروهی ساخته‌ پرداختۀ قدرت‌ها هستند و در تاریخ معاصر ایران نقش داشتند. در زمان شاه، مدتی بهایی‌ها در دربار رسوخ کرده و بسیاری از مقامات دولتی را اشغال کرده بودند. لذا می‌کوشیدند در هر اداره‌ای بهایی را به جای مسلمان‌ها استخدام کنند. آیت‌الله بروجردی با این کار مقابله کردند. در تهران هم مکانی به نام حظیره القدس داشتند که کعبۀ آن‌ها بود. در آنجا تبلیغات بسیاری برای دانشگاه‌ها و مدارس جهت جذب جوان‌های مسلمان داشتند. آیت‌الله بروجردی برای اینکه مسلمان‌ها و جوان‌ها را حفظ کنند، به مرحوم فلسفی، خطیب معروف آن زمان، دستور دادند که در مسجد سید عزیزالله منبر برود و یک ماه رمضان راجع به بهائیت صحبت کند که از رادیو ایران هم پخش می‌شد. مردم اجتماع کردند و توانستند حظیره‌ القدس را بگیرند. سپس خدمت آیت‌الله بروجردی رفتند و از ایشان اجازه خواستند که آنجا را مسجد یا حسینیه کنند. این ساختمان هنوز هم در تهران در خیابان حافظ هست. با اینکه خدای ما با خدای آن‌ها فرق می‌کند و اهل ذمه نیستند، آیت‌الله بروجردی با پیشنهاد آن‌ها مخالفت کرده و گفته بودند: «شما آنجا را که مرکز گمراه کردن مردم و مرکز اضلال بود، تعطیل کرده‌اید. کارتان تمام شده است. مال چه کسی را می‌خواهید مسجد یا حسینیه کنید؟!» یعنی ایشان برای مال بهائیان هم حرمت قائل شدند.

حفظ جان بهائیان توسط آیت‌الله بروجردی

بیرون از آبادۀ شیراز، چند آبادی بهائی‌نشین بود. کنار آن‌ها هم چند آبادی مسلمان‌ نشین قرار داشت. این‌ها با هم اختلاف پیدا کردند. بهائی‌ها به قریۀ مسلمان‌ها حمله کردند و چند نفر را کشتند و مجروح کردند و اموالی را به غارت بردند. مسلمان‌ها تصمیم گرفتند مقابله‌ به‌ مثل کنند. این خبر به آیت‌الله بروجردی رسید. هیئتی از علمای قم را به آنجا فرستادند. آن گروه علما شب در آبادی بهائی‌نشین خوابیدند که مسلمان‌ها به احترام آن‌ها به آبادی‌های بهائی‌نشین حمله نکنند. ایشان برای حفظ جان بهائی‌ها چنین کردند.

در اسلام، غیبت مؤمن حرام است؛ اما غیبت غیرمؤمن، چه مسلمان سنّی باشد چه غیرمسلمان، حرام نیست. به این معنا که من عیبی را که او دارد برای دیگری نقل کنم. درست است که از باب غیبت حرام نیست، اما از باب هتک یک انسان حرام است و با عنوان دیگری حرمت دارد. من حق هتک حرمت هیچ انسانی را ندارم.

واکنش آیت‌الله بروجردی به ماجرای بوسیده‌شدن ‌امام موسی صدر توسط راهبه‌ای در لبنان

امام موسی صدر بسیار خوش‌ چهره و خوش‌ قدوقامت و خوش‌لباس و خوش‌بیان بود و امتیازات فراوان داشت. ایشان برایم چنین نقل کردند که: «آیت‌الله بروجردی  ما را به لبنان فرستادند. لبنان هم کشوری است که از پیروان بیشتر ادیان در آنجا زندگی می‌کنند. من را به صومعه‌ای که متعلق به خواهران روحانی بود، برای سخنرانی دعوت کردند. خواهران راهبه همه نشسته بودند. رئیس آن صومعه هم یک پیرزن بسیار محترمی بود که در بین آن‌ها نشسته بود. سخنرانی من خیلی جذاب شد. بعد از اتمام سخنرانی، این رئیس صومعه بلند شد و با هیجان به سمت من آمد و بغلم کرد و من را بوسید.» به هر حال آقای صدر روحانی مسلمان شیعه و معروفی بودند و اصحاب رسانه هم در آن مجلس حضور داشتند و از این صحنه عکس گرفته بودند. کسانی هم در لبنان مخالف آقای موسی صدر بودند. بعداً عکس‌ها را به آیت‌الله بروجردی نشان دادند که چشم شما روشن! این نمایندۀ شما در لبنان در آغوش این خانم مسیحی رفته و یکدیگر را بوسیده‌اند. آیت‌الله بروجردی  به این عکس‌ها اعتنا نکردند. برخی از علمای آنجا که با موسی صدر مخالف بودند، از لبنان به قم خدمت آیت‌الله بروجردی رسیدند و گفتند: چرا بابت عکس‌ها آقای صدر را هیچ توبیخی نکردید. آیت‌الله بروجردی به آن‌ها گفتند: «من از شما پرسش‌هایی دارم. وقتی آقای موسی صدر سخنرانی‌اش تمام شد، آن خانم سمت آقای موسی صدر آمد یا آقای صدر سراغ آن خانم رفت؟!» آن‌ها گفتند: «نه، آقای موسی صدر پشت تریبون بود. آن خانم بااشتیاق و با حالت دو پیش آقای صدر آمد.» ایشان گفتند: «وقتی این خانم او را بوسید، اگر ایشان روی خود را به آن سمت می‌کرد یا دست رد به سینۀ آن خانم می‌زد، آیا هتک آن خانم لازم می‌آمد یا نه؟ شنیده‌ام که آن خانم در بین مسیحی‌ها زن محترمی است.» آن‌ها گفتند: «نه. لازم می‌آمد و به آن خانم برمی‌ خورد.» ایشان فرموده بودند: «اگر آن خانم هتک می‌شد، موجب وهن این لباس ما و وهن شیعه می‌شد یا نمی‌شد؟» آن‌ها منصفانه گفته بودند می‌شد. ایشان فرموده بودند:«آقای موسی صدر کار درستی کرده است و خلافی مرتکب نشده.»

ما حق هتک هیچ انسانی را نداریم. صرف اینکه این انسان هم‌دین ما نیست، من حق ندارم او را هتک کنم. پس«وَإِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» چه می‌شود؟! امروز عهدنامۀ مالک اشتر در سازمان ملل به عنوان یکی از اسناد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر نگهداری می‌شود و ثبت شده است. ما اگر همین حقوق بشری را که امروز دنیا از آن دم می‌زند در کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌بینیم، حق نداریم کسی را هتک حرمت کنیم، چه با غیبت چه با تهمت؛ حتی اگر وهن مذهب ما لازم بیاید، در هر کجا و در هر حکمی.

دیدگاه فقه اسلامی دربارۀ نجس بودن پیروان سایر ادیان

دربارۀ بحث نجاست، ما از کسانی هستیم که اهل کتاب را پاک می‌دانیم. حتی مشرک یا غیر اهل کتاب را هم از نظر ظاهری نجس نمی‌دانیم. فقط برای آن‌ها قذارت معنوی قائلیم. لذا اگر مشرکی در آمریکا باشد و بچۀ نابالغ او اینجاست، این بچه هم در نجاست تابع او است. یا به‌عکس، اگر او آمد و مسلمان شد، این بچۀ کوچک خردسال هم پاک می‌شود. و پاک شدن نه به این معنا که ما او را آب می‌کشیم تا پاک شود، بلکه با همین جملۀ شهادتین پاک می‌شود. پس این قذارت ظاهری نیست، یک قذارت معنوی است، یعنی یک انحراف معنوی است که از نظر عقیدۀ حق است. در میان شیعیان هم افکار انحرافی وجود دارد، و آن عقیدۀ صحیح هم در بین شیعه یک عقیدۀ صاف خالص است. در بین آن‌ها هم همین طور است و مراتب دارد. بنابراین ما حق نداریم کسی را هتک کنیم و لذا قائل هستیم که انسان از نظر ظاهری نجس نمی‌شود. ما قائل به طهارت انسان هستیم.

تنها استثنایی که دربارۀ اموال و حقوق وجود دارد، فقط دربارۀ کافر حربی است. منظورمان از کافر حربی این نیست که ما با او روابط سیاسی نداریم یا همدیگر را متهم می‌کنیم یا رابطه‌مان قطع است. حربی فقهی شامل این‌ها نیست. حربی فقهی کسی است که در حال حرب فعلی با ما باشد. اموال او هدر است و اموال او نزد ما محترم نیست. اما همان کافر حربی که در حال جنگ با ماست، زن و بچه‌اش در امان‌اند. من حق ندارم به زن و بچۀ او صدمه بزنم. حق ندارم اگر به کشورشان هجمه کردم، درختشان را بِبُرم و جنگلشان را از بین بِبَرم. حق ندارم پیرمرد آن‌ها را بکشم یا به آن‌ها تعرض کنم. فقط با خود آن که «فی‌ حال الحرب» است، حق جنگیدن دارم و فقط اوست که حقوقی ندارد. اما اتباع او و غیرنظامی‌ها هم همان حقوق را دارند. این مطالب در نصوص ماست، یعنی در خود نهج البلاغه، در صحیفۀ سجادیه و در روایاتی که از ائمه داریم.

سفارش پیامبر صلی‌الله علیه و آله بر حفظ حرمت مادر بت‌پرست

روایت داریم که جوانی اسلام آورد و به حضرت رسول‌الله صلی‌‌الله علیه و آله و سلم بسیار اظهار ارادت می‌کرد. نزد حضرت آمد و گفت: «مادری دارم که هرچه تلاش می‌کنم، مسلمان نمی‌شود. بت‌پرست است و بتش هم در خانۀ ماست. اما علاقۀ بسیاری به من دارد و من تنها فرزند او هستم. او با من در یک ظرف غذا می‌خورد و اگر با او غذا نخورم، اصلاً غذا نمی‌خورد. وظیفه‌ام چیست؟» روایت داریم رسول‌الله صلی‌‌الله علیه و آله و سلم به او دستور دادند در همان ظرف با مادرش غذا بخورد و هم‌غذایی خود را با او ترک نکند.

حضرت فقط به او سفارش کردند که از این به بعد بیشتر از گذشته به مادرش محبت کند. بعد از مدتی، آن مادر متوجه تغییر رفتار پسرش شد و به او گفت تو از وقتی مسلمان شدی، بیشتر از گذشته به من رسیدگی و محبت می‌کنی. پسر گفت این دستور پیغمبر ما در حق مادر است. مادر گفت این چه دینی است که نسبت به احترام به مادر این‌قدر اهتمام دارد. آن مادر بعداً مسلمان شد. روش اسلام این‌گونه بوده است. ما در حق همۀ انسان‌ها آن حقوقی را که لازم است، باید در همۀ شئون رعایت می‌کنیم.

حضور پیروان سایر ادیان به مساجد و اماکن متبرکه هتک حرمت نیست

در دین اسلام کافر نباید به قرآن دست بزند و حتی مسلمانان هم نباید بدون وضو به قرآن دست بزنند و از این کار نهی شده‌اند و و لمس قرآن بی‌ضو، هتک قرآن محسوب می‌شود. لذا این کسی که یهودی هست یا نصرانی هست این می‌آید داخل مسجد می‌شود این را ببینید کلمات فقها چون هتک مسجد است اگر هتک نباشد

اخیراً رئیس‌جمهور فرانسه به عراق آمد و در شهر کاظمین برای ادای احترام به حرم کاظمین رفت. در عراق هم مرجع بزرگی مثل آیت‌الله سیستانی هستند. اما ایشان نه یک کلمه اعتراض کردند و نه اعلامیه دادند و نه محکوم کردند. لذا ورودشان به داخل حرم و مساجد هتک نیست. پیروان ادیان دیگر برای ادای احترام وارد مجالس ما می‌شوند و اشکالی هم وارد نیست.

رئیس زرتشتیان، موبد موبدان، به ایران آمد و در مجلس عزاداری امام حسین علیه‌السلام سخنرانی هم کرد. ما هم از او استقبال کردیم. در مجلس روضۀ آیت‌الله بروجردی در بروجرد، یهودی‌ها هم شرکت می‌کردند و در کنار ایشان می‌نشستند.

ما باید این احکام را بازنگری کنیم. الان ما مسلمانان در کنار بقیۀ انسان‌ها زندگی می‌کنیم. بسیاری از آن‌ها هم‌دین ما نیستند. حتی متدین به دین ابراهیمی هم نیستند، بلکه بودایی یا هندو هستند. علما این‌ها را نجس نمی‌دانند، بلکه برایشان قذارت معنوی قائل‌اند. مضافاً اینکه ممکن است در آداب اخلاقی و رعایت حقوق ما، آن‌ها بسیار مقیدتر و بهتر از مسلمان‌ها عمل کنند. ما حق نداریم به آن‌ها و هویتشان یا به کشورشان هتاکی کنیم. آن‌ها هم جهات انسانی دارند.

در ماجرای میانمار که که بودایی‌ها مسلمان‌ها را می‌کشتند، نامه‌ای به آقای دالایلاما نوشتم، بااینکه با ایشان هیچ آشنایی قبلی هم نداشتم. مضمون نامه این بود که شما که جایزه صلح نوبل گرفته‌اید و دم از صلح می‌زنید، و بودایی‌ها هم در دنیا معروف به صلح هستند، چرا هیچ اقدامی نکردید. ایشان پاسخ مفصلی نوشتند و اقدامات خود را شرح دادند و گفتند پیشنهادهای شما را انجام دادیم. دفعۀ بعد ایشان ابتدائاً به من نامه نوشتند که ما مایلیم با شما رفاقت داشته و برای حفظ حقوق شیعه، با همۀ گروه‌ها و نحله‌ها و با همۀ مذاهب ارتباط داشته باشیم.

رفتار آیت‌الله سیستانی با ایزدیان عراق

در عراق آیت‌الله سیستانی مرجع هستند. ایشان با ایزدی‌ها چگونه رفتار می‌کنند؟ ایشان نسبت به آن‌ها چقدر حساسیت نشان می‌دهند؟ آیا چون مسلمان و شیعه نیستند، و دینشان ابراهیمی نیست، اجازه می‌دهند داعش آن‌ها را بکشد و دخترانشان را به اسارت ببرد؟! آیت‌الله سیستانی گفتند هیچ وقت چنین نمی‌کنیم و چون در داخل مملکت ما هستند، باید حقوقشان را حفظ کنیم.

بعضی از آقایان در داخل ایران این مسائل را در حق بهائی‌ها برنمی‌تابند. بهائی‌ها حداقل به یک چیزی معتقدند، ما داخل ایران کسانی داریم که به هیچ چیز معتقد نیستند. آیا باید آن‌ها را بکشیم؟!

همه حق زندگی دارند، حتی کسانی که به خدا اعتقاد ندارند

ما حق نداریم کسانی را که در کشورمان به دنیا آمده‌اند، حتی اگر به خدا هم معتقد نیستند، بکشیم یا از کشور بیرونشان کنیم. این‌ها هم حقوقی دارند. حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی هم این حقوق مدنی را به رسمیت شناخته است. این‌ها هم حق زندگی دارند. حق کار و ازدواج و تحصیل در این کشور را دارند. حق دارند گذرنامه بگیرند و رفت و آمد داشته باشند. چرا نباید حقوق شهروندی داشته باشند؟

ضرورت بازنگری در فقه

ما باید در فقه خود بازنگری کنیم و آن هویت واقعی فقه را تشخیص بدهیم. امروز در دنیای دیگری زندگی می‌کنیم. من حتی نظراتی در باب ارتداد دارم. این‌طور نیست که تا کسی امامان و آقا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم را رد کرد، او را بکشیم. سب داستانی دیگر است. اما در این خصوص هم باید مصلحت را در نظر گرفت. اگر جوانی هنوز تردیدهایی داشته باشد و بگوید هنوز به خدا معتقد نیست و می‌خواهد تحقیق کند، حق نداریم او را مرتد یا نجس بدانیم. اتفاقاً این شک از نظر من مقدس است.

اگر برای مثال این شک او را به مسیحیت رهنمون شد، مرتد محسوب نمی‌شود و نباید او را کشت. طبق روایات، جهود معنایش این است که کسی حق و واقع را بفهمد و ایمان داشته باشد، اما از روی دشمنی مقابله کند. چنین شخصی را مرتد می‌دانیم.

مردم روحانیان را باعث و بانی مشکلات می‌دانند

کشور ما درگیر مشکلات اقتصادی است. بسیاری از مردم هم باعث و بانی این مشکلات را روحانیان می‌دانند و لذا به روحانیت نظر خوبی ندارند و حتی به ائمه علیهم‌السلام هم گاهی انتقاداتی دارند. اما آیا باید تک‌تک آن‌ها را بکشیم؟!

خوارج، علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام با آن عظمت را کافر خطاب می‌کردند. زمانی که ایشان خلیفه بودند، و نه در زمان بیست‌ و پنج سال خانه‌نشینی‌شان، در میان خطبۀ نماز جمعۀ ایشان، یکی از خوارج به حضرت گفت: «قتل هذا الرجل ما افقه!» یعنی خدا او را مرگ بدهد! چقدر قشنگ حرف می‌ زند! چون امیرالمؤمنین علیه‌السلام بسیار فصیح و بلیغ صحبت می‌کردند، این خارجی خوشش آمده بود. حضرت فرمود کاری با او نداشته باشید، او نظر خودش را گفته است. ما باید روش علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه‌السلام را یاد بگیریم و به مردم هم بیاموزیم. حضرت می‌توانستند همۀ آن‌ها را زندانی کنند، اما تا زمان جنگ نهروان چنین نکردند.

صبر حضرت علی علیه‌السلام در جنگ با خوارج

علت جنگ نهروان چه بود؟ وقتی کسی با نظرشان مخالفت می‌ کرد و نمی‌ پذیرفت که علی علیه‌السلام کافر است، خوارج او و حتی زن حامله‌ اش را می‌کشتند. خبر به علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه‌السلام رسید. اما باز هم با آن‌ها وارد جنگ نشدند؛ با اینکه این حرکات را در داخل حکومت علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه‌السلام انجام می‌دادند. حضرت نماینده فرستادند و با آن‌ها وارد گفت‌ وگو شدند و فرمودند: «اگر من را کافر خطاب می‌کنید و به من بد می‌گویید اشکال ندارد، اما حق ندارید به حقوق مسلمان‌ها تعدی کنید و خونشان را بریزید. من از شما حمایت می‌کنم، تا وقتی که فقط به من ناسزا می‌گویید. اما کاری به مردم نداشته باشید.» این کار هم ساب است، اما غیر از ساب نبی است و تفاوت نمی‌کند. اما خوارج به‌صراحت گفتند ما روی عقیده‌مان می‌ایستیم و هرکس با ما هم‌عقیده نباشد، او را می‌کشیم.

علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام فرمودند من به عنوان خلیفه و حاکم اسلامی حافظ حقوق مردم هستم و اگر نظرتان این است، باید وارد جنگ شویم، ولی سراغ مردم نروید. بیایید و مردانه بجنگید. خوارج هم پذیرفتند.

آیا علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه‌السلام نمی‌تواستند در مملکت تحت قدرت خودشان، از طریق نیروهای امنیتی تک‌تکشان را دستگیر و زندانی و آن‌ها را مجبور به اعتراف کنند؟ می‌توانستند، اما نکردند. حضرت فرصت دادند تا عده و عده تهیه کنند و مکانی را در داخل مملکت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام به عنوان جبهۀ جنگ انتخاب کنند. خوارج در مکانی مستقر شدند و تمرین جنگ کردند. حضرت فرمودند وقتی آماده شدید، به من خبر بدهید. امروز در دنیا کدام حکومت به مخالفانش اجازه می‌دهد، در گوشه‌ای از کشورش عده و عده تهیه کنند، افراد بگیرند و برای جنگ با او آماده شوند؟! اما علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام صبر کردند. بعد از مدتی خوارج اعلام آمادگی کردند. تعداد لشکریان حضرت بین پنج تا هفت هزار نفر بود. یاران حضرت گفتند تعداد خوارج کم است. اجازه بدهید یکی‌دو ساعته کارشان را تمام کنیم. اما حضرت حدود سه ماه معطل کردند و هر روز به جای جنگ با آن‌ها گفت‌ وگو و آن‌ها را دعوت به بحث کردند. بسیاری از آن‌ها از عقیدۀ خود برگشتند و در نهایت در سپاه خوارج فقط پانصد تا شش‌صد نفر بیشتر نماندند. آن عدۀ باقی‌مانده با حضرت وارد جنگ شدند. یک عده کشته شدند، یک عده مجروح شدند، بعضی از آن‌ها فرار کردند. حضرت فرمودند: «کشتگان آن‌ها را دفن و کفن کنید؛ این‌ها مسلمان هستند؛ آن‌هایی را که مجروح هستند، معالجه کنید و بعد از معالجه آزادند. برای آزادی از آن‌ها پول نگیرید. آن‌ها اسیر نیستند. آن‌هایی را که فرار کرده‌اند، به قصد کشتن تعقیب نکنید.» این رفتار علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه‌السلام با کسی است که معاند است و سبش می‌کند.

در مسئلۀ تقریب مذاهبِ آیت‌الله بروجردی، منطقی نهفته بود

از نظر آیت‌الله بروجردی مسئلۀ تقریب یک مذاکرۀ بده‌ بستانی نبود، بلکه تفاهمی بود که منطق یکدیگر را بفهمند. حدیث ثقلین می‌گوید: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا من بَعْدِی». حدیث ثقلین متواتر است. بر خلاف حدیث غدیر که عده‌ای آن را انکار می‌کنند، در حدیث ثقلین هیچ کس تردید ندارد، یعنی هم برای اهل تشیع و هم برای اهل تسنن حجت است. آیت‌الله بروجردی در این خصوص منطقی داشتند و می‌فرمودند حدیث ثقلین برای عترت معادل کتاب حجیت قائل شده است. در «ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا» تمسک یعنی چه؟ یعنی چه در دین و چه در عمل، اگر به کتاب استناد کردید، به عترت استناد کرده‌اید. این مفاد حدیث است. در واقع پشت مسئلۀ تقریب مذاهب ایشان منطقی نهفته بود.

ورود آیت‌الله بروجردی به موضوع تقریب، یک کار تاکتیکی و مصلحتی نبود، بلکه یک کار راهبردی و ریشه‌ای بود. منظور از عترت ائمۀ طاهرین علیهم‌السلام هستند و این موضوع را اهل تسنن هم قبول دارند. ما شیعیان به امامت و ولایت معتقدیم و قول ائمه علیهم‌السلام برایمان حجت است. اما سنّی‌ها امامت و ولایت را قبول ندارند. پس این مرحله کنار می‌رود. بعد از این یک مرحله دیگر داریم. طبق حدیث ثقلین اهل تسنن امامت و ولایت را استفاده نکردند. حجیت قول یا استفاده می‌شود یا نمی‌شود. این بحث اصولی است و نه بحث کلامی. اهل تسنن هم این را می‌پذیرند. لذا شیخ محمود شلتوت این منطق را از آیت‌الله بروجردی پذیرفت. مرحوم آیت‌الله بروجردی درصدد بودند آن روایاتی را که هم روات شیعه موثق می‌دانند و هم روات سنی، جمع‌آوری شود. اهل تسنن ولایت و امامت را قبول ندارند. اما حجیت قول را قبول دارند. حجیت قول یعنی قول علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه السلام حجهٌ، قول جعفربن‌محمد علیه‌السلام حجهٌ، قول علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام حجهٌ. این را هم پذیرفتند. این هم مرحلۀ دوم است. اما اگر کسی در بین اهل تسنن نخواست جانب انصاف را رعایت کند و حدیث ثقلین را هم قبول نداشته باشد، آیت‌الله بروجردی برای این موضوع یک منطق دیگر داشتند.

فرق راویان شیعه و سنی

شما می‌گویید اهل تسنن موظف‌اند به کتاب و سنت نبوی عمل کنند. اما نقلۀ ثقۀ سنت نبوی غیر از ائمه علیهم‌ السلام چه کسانی هستند؟ آیت‌الله بروجردی در اینجا ریشه‌ای برخورد می‌ کردند. ابتدا خلیفۀ اول و بعد خلیفۀ دوم از کتابت سنت نهی کردند. کتابت حدیث ممنوع بود و حتی ثبت‌ شده‌ها را جمع کردند و سوزاندند. عاشیه نقل می‌کند که پدر من دستور داد روایات را جمع کنند. من خیال کردم می‌خواهند روایت را تدوین کنند، اما آن‌ها را داخل دیگ آب جوش ریختند یا آتش زدند. روایت آن هم روایت عامی است. لذا منع از کتابت حدیث در بین اهل تسنن بود و در کل دوران بنی‌امیه اقتدار داشت و تا زمان عمر بن‌ عبدالعزیز ادامه یافت. عمر بن‌ عبدالعزیز در سال 102 یا 103 هجری دستور داد که منع کتابت حدیث جمع شود. چون به عمربن‌ عبدالعزیز گفتند روایات و سنت فراموش شده است و باید کتابت شود. زیرا ممکن است افرادی که حدیث می‌دانند یا حدیث دارند، بمیرند. لذا دستور داد منع کتابت حدیث برداشته بشود، اما برداشته نشد. عمر بن‌ عبدالعزیز که از دنیا رفت، دوباره منع برقرار بود. لذا اولین کتابی که تدوین و چاپ شده، متعلق به سال 160 یا 170 هجری و مربوط به زمان مالک است. قبل از او کتابی نوشته نشده است و راویان سینه به سینه فقط توانستند نقل کنند. 170 سال حدیث نبوی و سنت نبوی سینه به سینه نقل شد.

آیت‌الله بروجردی در مقدمۀ کتاب جامع الاحادیث نوشته‌اند که علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه‌السلام همیشه، و نه فقط در مدینه، بلکه در مکه هم از آغاز بعثت با ایشان بودند. از خود حضرت هم روایت هست که من وقتی از حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم سؤال می‌کردم و ایشان جواب می‌دادند، می‌نوشتم. اگر هم حضرت رسول صحبت نمی‌کردند، من سؤال می‌کردم.

عمده روایاتی که اهل تسنن بعد از 170 سال جمع‌ آوری کرده‌اند، از سه نفر نقل شده: عایشه و ابوهریره و عبدالله عمر. عبدالله عمر زمان رحلت آقا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم چند ساله بوده؟! چند سال محضر آقا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم را درک کرده است؟! دو یا سه سال. عایشه چند سال همسر پیغمبر بوده است؟ سال سوم یا چهارم بعثت، حضرت با او ازدواج کرده‌اند. عایشه در شبانه‌روز چه مقدار نزد آقا رسول الله صلی‌الله علیه و آله و سلم بوده؟ حضرت نُه همسر داشتند و هر شب نزد یکی از آن‌ها بودند. ضمن اینکه رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم همیشه در خانه نبوده‌اند، بلکه در مسجد یا پیش افراد هم بودند و فقط وقت استراحت به خانه می‌رفتند. لذا چند روایت ممکن است برای عایشه نقل کرده باشند؟! ابوهریره دو سال قبل از رحلت پیغمبر اسلام آورد. بعد هم به بحرین سفر کرد و برگشت و حتی یک سال کامل هم پیغمبر را درک نکرده است. این سه نفر راوی اصلی اهل تسنن‌ اند. درست آن طرف روایات ما علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه السلام هستند. شیعیان روایات فراوانی از حضرت علی و از امام صادق و از امام باقر علیهم‌ السلام دارند. منظور از کتابُ علیٍ آن چیزی است که علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام با قلم خودش نوشته است. یعنی آنچه از پیغمبر شنیده‌اند، نوشته‌اند. و این سنت در بین ائمۀ ما بوده است. ما سنت نبوی را مکتوب از مانند علی‌ بن‌ابی‌ طالبی داریم که در تمام 23 سال کنار پیغمبر بوده است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند آنچه من از احکام نقل می‌کنم، از پدرم رسیده است، پدرم هم از پدر خود شنیده تا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله.

نتیجه این می‌شود که ائمۀ ما نقلۀ سنت هستند، آن هم نقلۀ صحیح. یعنی شما فرق بگذارید بین اینکه این سنت بدون کتابت و سینه به سینه بعد از 170 سال منتقل شده باشد یا مکتوب و به وسیلۀ افراد و مسند. لذا حرف آیت‌الله بروجردی  این بود که خود اهل تسنن هم برای اخذ سنت پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و سلم، باید از طریق صحیح آن را اخذ کنند و آن طریق جعفر بن‌ محمد علیه‌السلام است و واقعاً هم خارجاً این‌طور بوده است. ائمۀ مذاهب اربعه یا به طور مستقیم شاگرد امام صادق علیه‌السلام هستند یا باواسطه؛ چون علم و سنت در بین این‌ها بوده است. حال وقتی از این سنت مکتوب برخورداریم، معقول نیست بگوییم شما این را رها کنید و از سنتی که 170 سال رها شده و بعد تدوین شده تبعیت کنید. لذا آیت‌الله بروجردی می‌فرمودند ما اگر ولایت و امامت ائمه را قبول نداریم، و حجیت قول آن‌هاست، ائمۀ طاهرین علیهم‌السلام باید از نظر ما نقلۀ ثقۀ سنت نبوی باشند؛ چون در بین اهل تسنن هیچ رجالی ائمه علیهم‌السلام را تضعیف نکرده است. همه از امام صادق علیه‌السلام و امام باقر علیه‌السلام تعریف می‌کنند. در واقع تضعیف در حق هیچ کدام از ائمه علیهم‌السلام تا امام عسکری علیه‌السلام نداریم.

حرف آیت‌الله بروجردی این بود که تقریب بین شیعه و سنی بر مدار کلمۀ اهل بیت علیهم‌السلام شکل می‌گیرد؛ یعنی افراد مسلمان از هر مذهبی باشند، یا به امامت و ولایت ائمه علیهم‌السلام معتقدند یا به حجیت کل آن‌ها یا به روایتهم عن السنه. این اساس فکر آیت‌الله بروجردی است. لذا این معنا را آقای شلتوت پذیرفت، اما به این مقدار پذیرفت که اگر کسی از سنی آمد و شیعه شد، این به معنای حجیت قول است. اما ما نمی‌توانیم علی‌ بن‌ ابی‌طالبی را که 23 سال کنار پیغمبر بوده‌اند رها کنیم و از ابوهریره روایت بشنویم.

به جای لعن و نفرین سایر ادیان و مذاهب، مذهب خودمان را عرضه کنیم

الان شرائط زمانی تفاوت کرده و دیگر احکام کتب ضلال موضوع ندارد. چون وقتی ما از کتب ضلال حرف می‌ زدیم، علتش این بود که بین اجتماع مسلمانان شبهه ایجاد می‌کرد و باعث گمراهی می‌شد و ما می‌گفتیم نباید باشند. امروز موبایل‌ها قابلیت دارند که تمام آثار مکتوب از هر مذهبی و از هر شخصی را نشان دهد. اینجا دیگر موضوع کتب ضلال چیست؟ پس الان وظیفۀ ما تفاوت کرده و باید به جای کوبیدن دیگران و لعن سنی و مسیحی و… فقط اندیشۀ خودمان را عرضه کنیم و بگوییم چه داریم، علی‌بن‌ابی‌طالب چه دارد و… .

وجود مقدس علی‌ بن‌ موسی‌الرضا علیه‌السلام می‌فرمایند: «رحم الله عبدا احیا امرنا فقلت له: وکیف یحیى امرکم؟ قال: یتعلم علومنا ویعلمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا». ما نیاز نیست شیعه‌سازی کنیم یا مسیحی را مسلمان کنیم، ما باید معارف ائمه علیهم‌السلام، نهج البلاغه، صحیفۀ سجادیه و رسالۀ حقوق امام سجاد علیه‌السلام را عرضه کنیم. باید این‌ها را بشناسانیم. دنیا از حق مردم، حق آزادی بیان، حق انتقاد از حاکم و… می‌گوید، رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام می‌گوید این حق مردم نیست، بلکه انتقاد کردن حق حاکم بر مردم است که «النصیحه الائمه للمسلمین». یعنی این حق را حاکم دارد که مردم باید او را نصیحت کنند و این خیلی عجیب است. ما باید این سخن را به دنیا عرضه کنیم.

ما باید بگوییم که «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم». امروز وهابیت می‌خواهد به مردم بگوید «اولی الامر» همین سلاطین و حکام هستند که اطاعتشان واجب است. در حالی که این‌ها ظالم هستند و با کودتا بر مردم مسلط شدند. طبق نظر وهابیت، اطاعت از حکام واجب است، با اینکه قرآن می‌گوید اطاعت ظالم واجب نیست. پرسش این است که اگر اسلام می‌خواست اطاعت ظالمی را که با زور و حقه‌بازی واجب کند، برای چه پیامبر را مبعوث کرد؟ در جاهلیت عرب هم که ظالمان مسلط بودند! در جاهلیت عرب مردم اگر تبعیت از ظالم نمی‌کردند، مجازات دنیوی داشتند و حکام آن‌ها را می‌کشتند. خداوند پیغمبر را آورد تا بگوید تبعیت از ظالم فقط مجازات دنیوی ندارد، بلکه عقاب اخروی هم دارد. لذا ما می‌گوییم اولی‌الامر معصوم‌اند؛ حتی قول مرجع تقلید با همۀ قداستش، جز در فتوا، حجت نیست. یعنی در موضوعات قول او حجت نیست، فقط در فتوا حجت است، آن هم از باب اینکه در احکام تخصص دارد، مثل طبیب که قول او در امور طبی حجت است. قول مراجع در موضوعات خارجی حجت نیست و نمی‌شود از آن‌ها تقلید کرد. خود شخص باید تحقیق کند. لذا وظیفۀ ما به عنوان شیعه این است که باید معارف اهل بیت علیهم‌السلام را عرضه کنیم. لازم نیست دیگر ادیان و مذاهب را بکوبیم و اشتباهات آن‌ها را عرضه کنیم.

مرجعیت شیعه در قبال همۀ انسان‌ها وظیفۀ پدری دارد

سیرۀ ائمه علیه السلام این‌طور بوده که با مخالفانشان بحث می‌کردند، ولی آن‌ها را متهم نمی‌کردند. گاهی اوقات برخی احادیث بد معنا شده‌اند، مانند حدیث «باهتوهم». این حدیث به این معنا نیست که بهتان بزنید، بلکه به این معناست که حجت را بر او تمام کنید که در مقابل شما با بهت برود. ما باید به همان سیرۀ ائمه عمل کنیم. مخصوصاً امروز، برخی می‌خواهند تقدس‌مآبی خودشان را وارد فقه یا قرآن کنند. در حالی که نباید این‌طور باشد. قرآن می‌فرماید: «و جادلهم بالتی هی احسن». باید برای انسان‌ها ارزش قائل باشیم و بعد نسبت به مرجعیت شیعه. آیت‌الله بروجردی می‌گفتند مرجعیت شیعه برای شیعه حکم پدر را دارد. اما اهل تسنن چه؟ زمانی فرانسه الجزایر را می‌کوبید و الجزایری‌ها استقلال می‌خواستند. فرانسوی‌ها در الجزایر کشتار می‌کردند. آیت‌الله بروجردی فرموده بودند ما خیال می‌کنیم نسبت به مردم الجزایر وظیفه نداریم. ما موظفیم.

در ماجرای فلسطین، عبدالناصر به آیت‌الله بروجردی نامه نوشت که شاه ایران می‌خواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد. آیت‌الله بروجردی اقدام کردند و نگذاشتند. یا عبدالناصر نامه نوشت و برای فلسطین کمک خواست. آقای بروجردی دستور دادند که مردم کمک کنند. مرجعیت شیعه این وظیفۀ پدری را در قبال همۀ انسان‌ها دارد. معنای «مولفه قلوبهم» این است که مثلاً در آفریقا که بت‌پرست هستند، زلزله یا سیل بیاید، اگر ما تمکن مالی داشته باشیم، باید از سهم امام به آن‌ها کمک کنیم.

حضرت رسول صلوات‌الله فرموده‌اند: «اطلب العلم ولو به سین». در زمان آقا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم، در چین چه علمی بود که مسلمان‌ها بروند و یاد بگیرند؟ تفسیر یا حدیث یا فقه؟ خیر. صنعت چین بود. حدیث دیگری هم داریم که: «لوکان العلم فی الثریا لتناوله رجالٌ من الفرس».

بین اسلام واقعی و آنچه ما به آن عمل می‌کنیم، تفاوت است

اگر علمی باشد که مسلمان‌ها احتیاج به آن داشته باشند، فتوای فقهی می‌دهیم و می‌گوییم واجب عینی است که جوان‌های مسلمان بروند و آن علم و دانش را فرا بگیرند تا مستغنی بشوند. حال اگر عده‌ای سراغ آن علم رفتند، آن وقت واجب کفایی می‌شود. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در همان عهدنامۀ مالک اشتر به مالک می‌فرمایند: «پیش از تو بزرگانی اینجا بودند، سنت‌های خوب آن‌ها را حفظ کن.» حتی اسلام چند سنت جاهلیت را حفظ کرده، مانند طواف هفت‌گانۀ کعبه. یا ماه‌های حرام که در قرآن از آن صحبت شده، ماه‌هایی هستند که در سنت جاهلی جنگ در آن‌ها ممنوع بود. یعنی عرب جاهلی چهار امنیت برقرار می‌کرد تا به کارهای دیگرشان برسند. پیغمبر هم این چهار ماه را محترم دانستند و حرمتش را حفظ کردند. یا سنت‌های اقوام ملل آنجا سنت جاهلیت بود. جاهلیت هم بت‌پرست و موحد نبودند. اما پیغمبر برخی از سنت‌هایشان را حفظ کرده است. ما چگونه سنت خوب دیگران را حفظ می‌کنیم؟! گاهی در ایران مثلاً به سنت نوروز حمله می‌کنند، در حالی که یک سنت پسندیده در بین مردم است. چرا این سنت را از بین ببریم؟! خوب است برخی سنت‌هایی را که اقوام مختلف در عالم دارند، حفظ کنیم. این‌طور نبوده است که اسلام همۀ سنت‌های پیشین را نابود کند، بلکه این تغییر در عقیده بوده و نه در هر سنتی.

وقتی اصحاب معاویه گوشواره از گوش آن دختر یهودی می‌کشند، حضرت علی علیه‌السلام آن خطبۀ عجیب را می‌خوانند و می‌فرمایند اگر مسلمانی این خبر را بشنود و بمیرد، ملامتش نمی‌کنم. لذا قدری بین اسلام واقعی و آنچه ما هستیم، تفاوت است.

عمل به اخلاقیات در جوامع غربی، بیشتر از جوامع اسلامی است

از سید جمال‌الدین اسدآبادی نقل شده که در اروپا اسلام را دیدم، اما مسلمان نبود؛ اما در کشورهای اسلامی مسلمان هست، اما اسلام نیست. آن‌طور که دروغ در آن جوامع غربی قبح دارد، متأسفانه در بین ما ندارد. باز جمله‌ای سید جمال دارد که می‌گوید: «الاسلام محجوب بالمسلمین». یعنی کاش این مسلمان‌ها نبودند! چون وقتی ما این معارف اسلام را نشر می‌دهیم، چون جاذب است مردم می‌پذیرند. اما به ما مسلمان‌ها که نگاه می‌کنند، می‌گویند اگر این دین خوب بود چرا این‌ها این‌‌گونه هستند؟!

شیعه مذهبی بر پایۀ علم و منطق است. دین نیامده که علم و اقتصاد بسازد، دین برای هدایت آمده است. دین حاکم بر علوم است، به این معنا که کسی که طبیب شد باید انصاف داشته باشد؛ کسی که عالم اقتصاد شد، باید انصاف را رعایت کند. پیغمبر صلی‌‌الله علیه و آله و سلم جالینوس و ملاصدرا نبوده، پیغمبر فوق این‌ها را آورده است. لذا شیعه به سبب منطقی که دارد، افراد را جذب می‌کند. بسیاری از بزرگان و کسانی که در دل عربستان وهابی بودند، شاهدیم که شیعه شده‌اند و با چه شرایطی به قم آمده‌اند تا معارف اهل بیت علیهم‌السلام را یاد بگیرند. اما وقتی به ما شیعیان نگاه می‌کنند، می‌گویند چرا کشور این‌ها این‌گونه است؟! چرا این‌قدر فقیرند؟! چرا این‌قدر خطا می‌کنند؟! چرا دروغ می‌گویند و چرا هیچ برنامه‌ای ندارند؟!

جوانان به عملکرد پیامبر رحمت و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام بنگرند، نه به عمل و رفتار ما روحانیان

امیدوارم که جوانان مسلمان ما آگاهی پیدا کنند و به من مسلمان شیعه یا حتی به من روحانی مسلمان نگاه نکنند، بلکه به علی‌بن‌ابی‌طالب بنگرند. ممکن است من در مسیر علی‌بن‌ابی‌طالب علیهم السلام نباشم. جوانان باید علی را بشناسند و تبعیت کنند؛ حسین را بشناسند و تبعیت کنند. حتی گاندی هندی هم به امام حسین علیه‌السلام معتقد بود. جرج جرداق مسیحی به علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام معتقد بود و کتاب صوت العداله الانسانیه را نگاشت. بانوان باید به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نگاه کنند، به مجاهدات ایشان، به خطبۀ فدکیۀ ایشان، به خطبۀ بین مهاجر و انصار؛ به حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها بنگرند. ولی به من نگاه نکنند و عمل من را ملاک نگیرند. بلکه در آن معیارهای اساسی دقت کنند.

حضور شیعیان در مراکز مهم دنیا ضروری است

آیت‌الله بروجردی اولین کسی هستند که در اروپا برای شیعیان مسجد ساختند. چرا ائمۀ طاهرین علیهم‌السلام در مدینه ماندند؟ چرا امیرالمؤمنین علیه‌السلام 25 سال خانه‌نشینی را در مدینه گذراندند و به یمن که دوستانشان آنجا بودند نرفتند؟ چرا امام صادق علیه‌السلام به‌رغم همۀ فشارها مدینه را رها نکردند و به یمن نرفتند؟ آیت‌الله بروجردی می‌فرمودند ائمه علیهم‌السلام می‌خواستند در مدینه بمانند، چون مدینه مرکز مطرح دنیای اسلام بود. به حج که می‌آمدند، برای زیارت نبی اکرم به مدینه می‌آمدند. لذا ما هم به تبعیت از ائمه باید در مراکز مطرح دنیا حضور داشته باشیم، چون ما به عنوان تشیع حرف‌ها برای گفتن داریم. شیعیان مثل باطنیه نیستند که عقاید خود را مخفی کنند تا کسی نداند. شیعیان هرچه دارند، ظاهر است.

آیت‌الله بروجردی آقای محققی را به هامبورگ فرستادند؛ مرحوم آیت‌الله حاج آقا مهدی حائری را به واشنگتن فرستادند؛ آقای صدر بلاغی را به لندن فرستادند. ما باید در مراکز مطرح دنیا حضور داشته باشیم. امروز در عصر ما از زمان آیت‌الله بروجردی قدس سره شصت سال گذشته است. ما این سلیقه و فکر را داریم که باید در مراکز علمی دنیا و در دانشگاه‌های دنیا حضور داشته باشیم. آن‌ها هم به حضور ما علاقه‌مندند. شناخت مذاهب اسلامی با گذشته فرق کرده است. سابقاً وهابیت اجازه نمی‌داد کتاب‌های ما به دست افراد برسد و فقط منابع خودشان را تبلیغ می‌کردند. امروز دیگر این فضا از بین رفته است. فضای مجازی تمام کتاب‌های ما را به دل عربستان هم برده است.

مذهب ما جاذبۀ فراوان دارد. من فقط یک نمونه را نقل می‌کنم. و ماجرا هم مربوط به سفر مکۀ خودم است. من چند سال ماه رمضان به مکه می‌رفتم. آن زمان تازه تلویزیون المنار شروع به کار کرده بود و شب‌های جمعه دعای کمیل را پخش می‌کرد. قاری عرب‌زبانی با لحن خوش دعا را پیوسته و بدون روضه می‌خواند. جوان‌های سنی دور ما جمع می‌شدند. سحرها و افطارها به خانه‌شان می‌رفتیم و بحث می‌کردیم. آن‌ها می‌گفتند ما شب‌های جمعه دنبال جایی می‌گردیم که بتوانیم از تلویزیون المنار دعای کمیل را گوش کنیم. وقتی دعای کمیل ما جوان وهابی را این‌طور جذب می‌کند، چرا در عرضۀ این معارف خساست به خرج می‌دهیم؟ در هیچ مذهبی به اندازۀ مذهب شیعه دعا نداریم. اهل سنت چقدر دعا دارند؟ این دعاهای عجیبی که شیعیان دارند، یک مخزن غنی و جذابی است.

میراث غنی شیعیان را خراب نکنیم

نیاز بشر به معنویت بیشتر از گذشته شده است. لازم نیست به دیگران بگوییم شیعه شوید، اما باید این تراث معنوی را برای آرام کردن آن‌ها عرضه کنیم. بسیاری از افراد از طریق کتاب خواندن و دعا خواندن به علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام رسیدند. میراث شیعیان غنی است، این میراث غنی را خراب نکنیم. وظیفۀ ما فقط عرضۀ آن است و نه حمله کردن به مخالفان.

ما در مرجعیت شیعه رسالت بزرگی داریم. روزگار ما با روزگار گذشته تفاوت دارد. تکفل ایتام آل محمد اقتضا می‌کند ما حافظ حقوق شیعه در سرتاسر دنیا باشیم. نباید دیگران را بکوبیم تا شیعه قوی شود! شیعه هم مثل دیگران باید از حقوق مدنی در هر کشوری برخوردار باشد. در این مسیر هم هر کاری لازم است، باید انجام بدهیم و با گروه‌ها و مذاهب و دولت‌ها و حزب‌ها مذاکره کنیم.

من به دانشگاه واتیکان رفتم و مدت طولانی آنجا بودم. در بُعد هندسی و در بُعد تبلیغی کارهایی را از آن‌ها یاد گرفتیم که مثلاً چطور مذهب خود را از طریق گروه‌های تبشیری تبلیغ می‌کنند. مذهب ما می‌گوید در هیچ حالی غنی از فراگیری و تعلم نیستیم و باید یاد بگیریم. ما به عنوان مرجعیت شیعه این فکر را داریم که امروز در دنیا باید کنار دیگران زندگی کنیم. در جوامع آن‌ها سخن از برادری نیست، اما از هم‌‌وطنی و هم‌نوعی سخن است. ما هر مذهبی که داشته باشیم، با بقیه هم‌نوع هستیم.خداوند ان‌شاءالله شما را موفق بدارد/شفقنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *